۱۳۸۸ مهر ۷, سه‌شنبه

آنتي هيستامين

اين هواي خنك ماه مهر بالاخره كار دست ما داد.
از صبح آبريزش بيني دارم و سرم درد مي كنه.
از دوستان آنتي هيستامين گرفتم وخوردم بلكه آبريزش قطع بشه.
اگه قطع نشد ميرم پيش ن.(فوق تخصص قرص و دارو) طبقه بالا برام دارو تجويز كنه.

به هر حال بهتره خودتون به شيوه مسالمت آميز اعتراف كنيد كه من اين آنفولانزا خوكي رو از كدومتون گرفتم؟ 
 

۱۳۸۸ مهر ۵, یکشنبه

برج ميلاد

هر شب هنگام بازگشت به خونه وقتي از پل مديريت عبور مي كنم يكي از سرگرمي هام تماشا كردن برج ميلاده

 به خاطر فضاي باز اون منطقه و تاريكي هوا نورپردازي سه رنگ سبز, آبي و قرمز برج جلوه بيشتري داره.

به هر حال درسته كه ما ساكنان شرق تهران از دور ميتونيم برج ميلاد رو ببينيم ولي نماي نزديكش يك مزه ديگه اي داره.

راستي يك برنامه بازديد دست جمعي از برج هم ايده بدي نيست.

نظر شما چيه؟

اميدوارم كه برخلاف برنامه كوه از اين يكي استقبال بشه. 

۱۳۸۸ مهر ۴, شنبه

جان تو با اين ترافيك اوضاع خيلي خرابه

اول از همه بايد بازگشايي مراكز آموزشي را به تمام نونهالان, نوجوانان, جوانان و ... تبريك و به بقيه تسليت بگم

مي پرسيد چرا؟ خودتون بهتر مي دونيد كه

چيزي كه هستش اينه كه اين چند روزه با بازگشايي مدارس و دانشگاهها ترافيك صبحگاهي سنگيني تهران را فراگرفته
به طور مثال اين چند روزه من يك ربع زودتر از خانه بيرون مي زنم ولي بازم يك ربع  ديرتر به محل كارم مي رسم و مسير 1:30 هر روزه ما حالا شده 2 ساعت به لطف ترافيك اين روزها

البته اميد واري هايي هست كه با شروع به كار سرويس مدارس حجم ترافيك صبحگاهي هم كاهش پيدا كنه اما چشم من كه آب نمي خوره

من مي دونم مشكل ترافيك حل نمي شه گاليور




وقتي آدم جو گير مي شه...

تو اتاق پسره نشسته بوديم كه طرف باز جو گير شد
پا شد ديوان حافظ رو برداشت تا براي از ما بهترون فال بگيره
حالا به ماند كه اون مزخرفاتي رو كه مي گفت از كجاش در آورده بود ما كه كلي خنديديم
اوضاع  وقتي بد شد كه براي كسي كه تو زندگيش پر مشكلات ريز و درشت بود فال گرفت و بد اومد
پسره با چه بدبختي سعي مي كرد طوري شعر رو تفسير كنه كه به صاحب فال اميد روزهاي بهتري رو بده ولي شعر خيلي تابلو بود
ياد اون پيامكي اوفتادم كه تفسير شعري رو اينگونه بيان ميكرد كه 
"شاعر عصباني بوده وگرنه منظور بدي نداشته و خير و صلاحت رو مي خواسته"

دلم براي صاحب فال وفالگير سوخت
بي خود نيست كه از قديم مي گن هر سخن جايي و هر نكته  مكاني دارد


۱۳۸۸ مهر ۳, جمعه

تصادف...

چهارشنبه بعد از ظهر رفتم سلماني بعدش رفتم باشگاه شركت دوش گرفتم و ساعت 7:30 از شركت زدم بيرون
وقتي رسيدم مترو انقلاب تصادفي يكي از دوستاي قديمي رو ديدم
طرف قبلا تو مركز خريد ونك و پاساژ پرديس تجريش مغازه داشت. كلي با هم از گذشته ها حرف زديم
ايستگاه تهرانپارس از دوستم جدا شدم و سوار يك ون شدم
توي ون نشسته بودم كه وسط راه يك پيكان از پشت زد به ون
شانس آوردم جلو نشسته بودم . تمام نفرات عقب دست و پاشون درد گرفته بود
باقي راه رو تا خونه پياده رفتم
ساعت 10 رسيدم خونه

راستي تو اين اطراف خيابان دريا خيابون مطهري شمالي داريم؟

۱۳۸۸ شهریور ۳۱, سه‌شنبه

توجه... توجه...

با توجه به استقبال بي سابقه و كم نظير دوستان و همكاران
   براي اينكه باز مثل دفعات قبل مجبور نشم تنهايي كوه برم
زمان برنامه كلك چال  از جمعه اين هفته (3 مهر) به جمعه هفته بعد (10 مهر) تغير پيدا كرد
بشتابيد كه غفلت موجب پشيماني است

   

۱۳۸۸ شهریور ۳۰, دوشنبه

كلك چال

با توجه هواي خنك و دل انگيز پاييزي و با در نظر گرفتن استقبال بسيار خوب دوستان از برنامه هاي كوهنوردي پيشنهادي اينجانب در سالهاي گذشته مفتخرم كه برنامه صعود به كلك چال در روز جمعه مورخ 3 مهر را به اطلاع دوستان برسانم

با اين كه اميد ندارم  به غير از يكي دو  نفر كس ديگه بياد ولي گفتم خبر بدم بعدا نگيد نگفتي

 
 

۱۳۸۸ شهریور ۲۵, چهارشنبه

ضعيف شدم آقاي دكتر ...

اين روزهاي آخر ماه رمضان همه چشم انتظار اين هستند كه كي عيد فطر ميرسه
بدن ديگه تواني رو كه اول ماه داشت نداره و تحليل رفته
كي ماه رمضان تموم ميشه تا ما مثل هميشه وقت نهار بزنيم تو صف و با بچه ها بريم سر جاي قديمي بشينيم و بعدش طبق "اسپك" بريم پياده روي

۱۳۸۸ شهریور ۲۲, یکشنبه

يك آويزون پررو

دوست عزيزي كه مسير بازگشتت به خانه, با من يكيه و من به علت اينكه تو ماشين داري گاهگداري مجبورم!!! آويزونت بشم.
حيف نيستش تا دير وقت تو شركت مي موني. يه كم براي خانوادت بيشتر وقت بگذارو زودتر برو خونه.

لا اقل اگه به فكر خودت نيستي به فكر آبروي من باش كه مديرهاي بخش هي از بالا سرم رد ميشن و با خودشون فكر مي كنند كه من به خاطر پول اضافه كاري كه تا دير وقت وايسادم (مگه غير از اينه؟).

راستي امروز هم با خودت ماشين آوردي ما رو برسوني؟

از طرف يك آويزون پررو

۱۳۸۸ شهریور ۲۱, شنبه

تو اون شام مهتاب ...

هفته پيش دو بار با دوستان سايت رفتم دريا. تنها فرقش با گذشته اين بود كه اين دفعه تو شب شنا مي كردم.
تو دفعه آخر خليج فارس آروم بود مثل يك استخر بزرگ. چراغهاي بندر دير از فاصله نه چندان دور چشمك مي زدند.
براي اولين بار دلو به دريا زدم و به سمت منطقه عميق شنا كردم تا جايي كه پام ديگه به زمين نمي رسيد.
بعدش روي آب دراز كشيدم و به ماه شب چارده نگاه كردم.
آرامشي بود وصف ناشدني ...

۱۳۸۸ شهریور ۱۷, سه‌شنبه

بازگشت

ديروز از كنگان برگشتم.
از بي اينترنتي مردم.
منتظر مطالب جديد از سفر باشيد.

۱۳۸۸ شهریور ۱۵, یکشنبه

بدشانس,بدشانس. بدشانس,خوش شانس.

پریشب تو مسابقه فوتبال ایتالیا با گرجستان اتفاق عجیبی که افتاد زدن دو گل به خودی توسط کاپیتان تیم گرجستان به خودشون بود. ایتالیا با همون دو گل بازی رو برد.

دیشب مسابقه فینال والیبال نوجوانان جهان بین ایران و صربستان توی ست اول بازیکن شماره 1 تیم حریف از ناحیه گردن مصدوم شد وگریان از زمین خارج شد. صربستان با این وجود بازی رو برد.

به هر حال بدشانسی هم همیشه بد نیست.

هر چی صلاح باشه , شاید خیر تو همون باشه.

۱۳۸۸ شهریور ۱۴, شنبه

نه این بابا درست بشو نیست که نیست

چقدر این بابا جو زده است .
درست بشو هم نیست.
با این کل کل بکن با اون کل کل بکن.
دیروز پاقدم ما خوب بود هم برا "فشن" وهم برا "د.ت.ه." تو فوتبال بردن.
تا الان داره "فشن" دربارش حرف می زنه.
دوشنبه این هفته (روز فوتبال) رو خدا به خیر کنه.

تو ماشین با "جیمز" نشسته بودیم. "جیمز" بی مقدمه گفت: مهندس می دونی خواننده این آهنگ "باب دیلن" است.
بابا "جیمز" تو دیگه کی هستی؟

۱۳۸۸ شهریور ۱۱, چهارشنبه

مهتاب

دیشب با دو تا از همکارها رفتیم دریا.از کمپ تا کنار ساحل را پیاده رفتیم.
با اینکه قرص ماه هنوز کامل نشده بود ولی مهتاب فضا رو روشن کرده بود.
دریا بقدری آروم بود که ما روی آب دراز شده بودیم و به آسمون نگاه می کردیم.
یکی دو ساعت تو آب بودیم.
خیلی لذت بخش بود.
ساحل تمیز اینجا با ساحل آلوده شمال اصلا قابل مقایسه نیست.
خیلی خوبه که از اینجا تا تهران اینقدر فاصله است که بکری طبیعت از بین نره.

امروز همکارها برمی گردند تهران ولی من تا سه شنبه اینجا می مونم.

راستی امروز "جیمز" رو دیدم.
با همون مهندس گفتن ها و وسواسهای همیشگیش.

۱۳۸۸ شهریور ۱۰, سه‌شنبه

با تشکر از همشهری!!!

دیروز صبح اومدم کنگان .
تو فرودگاه تهران یک برادری رو دیدم پاسدار . حالش خوب بود و به همه سلام رسوند.
دیشب از خستگی ساعت 9 خوابیدم.
امروز صبح ساعت 8 تا 9:30 با "فشن" رفتیم حفاظت کاتدیک دیدیم.
الان دارم از اینترنت همشهری عزیزم استفاده می کنم.
تا پیغام بعدی.
فعلا.