۱۳۸۸ مرداد ۱۸, یکشنبه

شكايت بس!!!

در حكايتها آمده كه مردي در حسرت پسر دار شدن بود , وقتي بهش خبردادند كه هفتمين فرزندش كه تازه بدنيا آمده بازهم دختره , از فرط ناراحتي اسم نوزاد را "دختربس" گذاشت.
اينك چرا اين مطلب رو نوشتم بر مي گرده به ديروز بعد از اينكه اولين مطلبم رو تو وبلاگم گذاشتم , يك خرده بهش فكركردم!!! با خودم گفتم: آخه چي بعد از چهار سال رفتي سر يك موضوع قديمي دوباره هي غرغر مي كني؟حالام اگه مي خواي ماجرا صد نفر رو بگي چرا اينقدر يكطرفه قصه رو تعريف كردي؟ به هر حال بايد قبول كرد كه صد نفر را براي پروژه هايي مي خواستن كه بعد از مدتي از شركت گرفته شدند. بايد گفتش كه يكي از اهداف رئيس شركت از جذب اين نفرات مبارزه با همين استخدام از طريق پارتي بازي بوده واينكه به هرحال طبيعي كه بدنه شركت هم مقاومت كنه. اينكه حتي تو خود شركت هم نفراتي وجود داشتن كه بخاطر سوادشون جذب شركت شدند و آنها هم تحويل گرفته نمي شوند....
شايد عمده ترين دليل يادآوري گذشته براي من اين سه ماهي هستش كه مجبور شدم بيام دفتر تهران . همون سرگرداني كه در آغاز صد نفر وجود داشت دوباره تكرار شده و شرايط براي يادآوري گذشته و قرقر كردن من فراهم كرده است.
نمي دونم چرا ما فقط نيمه خالي ليوان رو ميبينيم؟ خوب همين آمدن سه ماهه به تهران درسته كه دريافتي من رو نصف كرده و حقوقم فقط جوابگوي اقساط اينجانب مي باشد ولي از اونطرف اين هم زندگي مزاياي خودش رو داره. اين زندگي تنوعي توش هست كه با اون رخوت سايت اصلا همخواني نداره. من مي خوام از لحظه لحظه اون استفاده كنم , مي خام تغييراتي تو زندگيم ايجاد كنم كه محال بود تو سايت يتونم انجامشون بدم (فكر بد نكنيد بخدا نمي خوام ازدواج كنم) . نمونه اين تغييرات باشگاه رفتن و راه انداختن همين وبلاگ براي گفتن حرفايه دلمه.
به هر حال من به قسمت اعتقاد دارم و اميدوارم اين سه ماه مهموني ما تو دفتر تهران سرآغاز اتفاقات خوبي تو زندگيم باشه.
ديگه نمي خوام با غرغر كردن وقتم را هدر بدم. اگربه غرغركردن ادامه بدم بچه ها ممكن به من جايزه ق. برتر را بهم بدن.
پس تا اطلاع ثانوي "شكايت بس"

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر