۱۳۸۸ شهریور ۲, دوشنبه

ميعادگاه:ايستگاه مترو انقلاب

معمولا يكي از جاهاي رمانتيك تو فيلمهاي امروزي ايستگاه قطار يا مترو هستش مثل اون صحنه اي كه اينگريد برگمان, بوگارت رو تو ايستگاه قطار قال مي گذاره و بوگي با يك نامه تو دست و دلي شكسته پاريس اشغال شده رو ترك مي كنه.

اتفاقا چند روز پيش تو ايستگاه مترو انقلاب منتظر بودم. چند صندلي آن طرف تر مرد و زن جواني نشسته و مشغول بگو بخند بودند. خوب تو مترو از اين مسايل تقريبا عاديه و ميشه به نوعي اونجا رو ميعادگاه جوانها دونست.
وقتي واگن رسيد پسرسمتش حركت كرد ولي دختر هنوزسر جاش نشسته بود. اون لحظه تازه كاور سبز رنگ تن پسره رو ديدم و متوجه شدم كه طرف يكي از كاركنان اون ايستگاهه.

برام خيلي جالب بود كه محيط مترو اونقدر دنج هستش كه كارمندهاش هم از فرصت استفاده مي كنند و بنظرم خيلي رمانتيك بود.
اصولا مثل اينكه فضاي ايستگاهها اين جور چيزا رو مي طلبه.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر