۱۳۸۸ مرداد ۱۹, دوشنبه

امان از دست گربه!!!

تو پست قبلي از گربه وگنجشك ها گفتم ياد يك خاطره افتادم. يك روز داشتم سمت پارك محلمون ميرفتم ديدم كه يك گربه پشت جدول بتوني دستاشو گذاشته بود بالاي جدول و روي دو تا پاش ايستاده . يك كم كه دقت كردم ديدم اي ناقلا! داره گنجشكهايي رو كه بي خبر از همه جا روي چمن پارك دونه ميخورند, ديد مي زنه و خودش از عالم و آدم بيخبره. آروم رفتم سمتش ديدم نه متوجه من نشد. اونقدر نزديك رفتم كه تقريبا پهلوش وايسادم. بعد از چند ثانيه اتفاقي سرش رو سمت من كرد و تازه متوجه حضور من شد و دررفت . تا به حال نه اونقدر به يك گربه نزديك شده بودم و نه ديده بودم يه گربه اونجور فراركنه.
البته از اينجور bird watching گربه اي تو جمع آدمها هم زياد ديده ميشه...

۱ نظر: